سید محمدحسین سید محمدحسین ، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 2 روز سن داره

هدیه ی مهربان ترین

کاشف کوچک!

محمد حسینم! عسل مامان! دست‌ها دم دست‌تر بودند بنابر این کشف اون‌ها زودتر اتفاق افتاد. حالا چند روزه که داری پاهاتو کشف می‌کنی. اون‌ها رو میاری بالا؛ می‌گیریشون و چندین دقیقه بهشون زل می‌زنی. چه لذتی داره همراه لحظه لحظه‌ی تو بودن!   پی نوشت: یادم نمیاد آخرین باری که با شگفتی به دست و پام نگاه کردم کی بود. آیات انفسی بیشتر مغفول میمونن و راحت‌تر فراموش می‌شن. یکی از خوبی‌های بزرگ بچه‌داری اینه که خودت و دنیا رو دوباره، از نو، نگاه می‌کنی. ...
29 خرداد 1390

نی نی شکمو

  نفسم! چند وقته که سر سفره کلی لباتو تکون می دی؛ مثل کسی که داره چیزی می جوه و همش خودتو به سمت غذاها می کشی و با چشمای نازت قاشق یا لیوانی رو که ماها سمت دهنمون می بریم، دنبال می کنی. گاهی هم که مزه بعضی چیزا رو بهت چشوندیم، کلی خوشت اومده و بازم می خواستی. خلاصه به نظر شکمو میای کپل! اما آقای دکتر گقته که باید تا ماه پنجم صبر کنی. هرچند من قبلش یه بار بهت فرنی داده بودم. خیلی منتظر اون موقعم که برات به به های خوشمزه درست کنم و بهت بدم که بخوری، جیگر مامان!  ...
26 خرداد 1390

تو و تصویرها

    گل مامان! امروز داشتم برای برگه امتحانی بچه ها، تصویر انتخاب می کردم و تو بغلم بودی. به نقاشی ها و تصویرهای مجله ها که نگاه می کردی، دوست داشتی بگیریشون. چنگ می زدی و وقتی نمی تونستی اونا رو بگیری، حرصت در می اومد و جیغ می زدی. واکنشت فوق العاده بود عزیزم! ...
24 خرداد 1390

برادر بزرگم

کوچولوی بانمکم! سید علی خیلی دوستت داره و میخواد هرچه زودتر بزرگ شی تا با هم فوتبال بازی کنین؛   کشتی بگیرین و هی آتیش بسوزونین. البته به قول خودش تو هنوز خیلی نقشی تو زندگیش نداری. اما ناگفته نماند که آوردن پستونک یا دادن دستمال کاغذی، خیلی وقتا جزو مسئولیت‌های برادرته. باید زودتر از اینا بهش ادای احترام می‌کردی! ...
24 خرداد 1390

حضرت علی اصغر(ع)

تولّد نازنین‌ترین نوزاد دنیا بر همه‌ی نی‌نی های ناز مبارک!                                                                                               &nbs...
24 خرداد 1390

پشه های بد!

فندق نازم! مامی و بابایی رفتن مشهد و از ما خواستن که بریم خونشون بمونیم تا شب خالی نباشه. ما هم رفتیم. ولی صبح که از خواب پا شدیم دیدیم صورت خوشگلت دون دون قرمزه و پشه ها حسابی دلی از عزا درآوردن. ما هم دممونو گذاشتیم رو کولمون و اومدیم خونه امن خودمون. نی نی خوشمزه!     الهی پرپر شن اون پشه ها!        ...
21 خرداد 1390

آواهای دوست داشتنی تو

پسرکم! چند روزه که کلی صداهای متفاوت و جورواجور در میاری. پریشب هم از بابا یاد گرفتی که بورررر کنی و کلی هم تف میدی بیرون و هی باید دور دهنتو تمیز کرد؛ قربون لبای کوچولوی خوشمزه ات برم! راستی! ما تازه از مشهد برگشتیم. این اولین باری بود که به پابوس امام مهربون می رفتی. از وقتی اومدیم، یه عالمه شیطون شدی و دیگه نمی شه زمین گذاشتت. همش هم بازی می خوای. خیلی شیرینی نمکدون!   ...
15 خرداد 1390
1